زن را گرامي بداريم که ما درا ست
استاد صباح استاد صباح




هيچ ترديدى نيست كه مبارزه با هوا و هوس براى پرورش يك انسان سالم , بسيار لازم است . هـنـگـامى كه دو انسان پيوند زناشويى را امضا كردند و به دنبال آن , فرزند يا فرزندانى نصيب آنها شد,بسيارى از آزادى ها از آنها سلب مى شود. ديگر ناگزيرند به قيودى تن در دهند. بـه طـور كـلـى از روزى كـه زن مادرمى شود, بايد با يك حساب دقيق , كليه امورى كه به حيثيت مادرى او زيان مى رساند. بر خود حرام سازد, ديگر هيچ مطرح نيست كه قضيه اى كه با مادرى او تعارض دارد چيست . مـقام باشد, يا شهرت و نفوذ واعتبار؟ گردش و تفريح و تفنن باشد يا كسب و هنر؟ و سرانجام بايد هـمـه را فـداى مـادرى كـرد ومـادرى را در درجـه اول اهـمـيـت قرارداد, حتا اين موضوع مطرح نيست كه نتيجه تقديم وظيفه مادرى چيست . آيـا پاداشى كه در برابر آن نصيب زن مى شود, كدام است ؟ طبيعت زن , با عاطفه مادرى در عرصه وجود تجلى كرده است . در تمام سلول هاى وجودش , جاذبه نيرومند مادرى حكمفرماست . بـزرگـتـريـن پـاداشـش هـمين است كه در شاهراه طبيعت زنانه خود قدم گذاشته و به دعوت سلول هاى وجود خويش پاسخ مثبت گفته است . در نـهايت اگر ازاين قسمت هم چشم پوشى كنيم , چه پاداشى از اين بزرگ تر كه مادرى دردوران كـهـولـت و پـيـرى , احـسـاس كـنـد غـنـچـه هاى استعدادفرزندانش در سايه وظيفه شناسى او, شكوفاشده اند و هركدام در مسير صحيح , به رشد و پيشرفت خود ادامه مى دهند. در ايـن هـنـگـام چـنـيـن مـادرى احساس سرفرازى مى كند, در پيشگاه وجدان خود شرمسار و سـرافـكنده نيست , در خود غرورى احساس مى كند كه بايد آن را غرورى پسنديده و صحيح لقب داد, اگـرچـه غرور, خلقى ناپسنداست , ولى در موردى است كه انسان خود را بيش از آنچه هست وارزش دارد, ببيند و بشناسد. در صورتى كه اگر انسان در برابر ابراز لياقت , انجام وظيفه و كار فوق العاده جالبى ,مغرورشود چه مانعى دارد؟.
هشتم مارچ و حقوق بين المللي زنا ن سالهاست که هشتم مارچ درجهان روز زن نام گرفته است. زنان دنيا در اين روز با بر پا داشتن متينگ ها، همايشها ، گردهمايي ها و تجمعات ضمن بزرگداشت هشتم مارچ 1907 مسائل و در خواست هاي خود را مطرح مي کنند . با آغاز انقلاب صنعتي در قرون هفدهم و آغاز قرن هجدهم جهان بخصوص کشورهاي اروپايي و غربي با شتاب فزاينده اي به سمت صنعتي شدن رفتند . و صاحبان صنايع که از طبقه جديد بورژوازي بودند به فکر بالابردن سرمايه و توليد بودند . و براي رسيدن به اين هدف فشار زيادي به طبقه کارگر آوردند . اين مسئله خود باعث به وجود آمدن جنبشهايي زيادي در اروپا شد . اما در اين ميان بيشترين استثمار متوجه زنان و کودکان بود . با آغاز قرن نوزدهم که قرن انقلابهاي ايدئولوژيک در سراسر دنيا بود اعتراضات بالا گرفت و زنان کارگر هم به دنبال کسب حقوق برابر آمدند . در دهه 1840 زنان آلماني اعتراضات و متينگ هايي بر پا کردند . و روز 19 مارچ را به نام روز زن نام گذاري کردند . از آن سال به بعد همه ساله در مارچ مراسمي براي يادبود زنان کارگر آلماني برگزار مي شد . که اعتراضات آرام و بي سر و صدايي بود . در هشتم مارچ 1906 زنان کارگر نيويارک و شيکاگو که همچون سالهاي پيش به برگزاري تظاهرات آرام دست زده بودند با مخالفت پليس مواجه شدند . اين زنان که عمدتا از کارگران صنعت نساجي بودند که پس از پايان کار در سالوني اجتماع کردند. در اين حمله تعداد زيادي از زنان کشته و زخمي و دستگير و گروه زيادي هم از کارشان اخراج شدند . با اين وجود در سال بعد در سالگرد حمله پليس نيويارک به زنان تظاهرات وسيعي در نيويارک انجام شد که طي آن زنان کارگر ضمن ياد بود آن روز به زيادي ساعات کار ، بهره کشي از کودکان و نبودن حق راي زنان اعتراض کردند. که اينبار هم سرکوب شد . اين حرکت در سالهاي بعد تداوم يافت . و از مرزهاي آمريکا به اروپا رفت . در سال 1910 کلارا زتکين از زنان مبارز آلماني در کنگره بين المللي زنان پيشنهاد داد تا همه ساله روز 8 مارچ به نام \"روز جهاني زن \" ناميده شود . اين پيشنهاد يک سال در محافل مختلف مورد بررسي قرار گرفت و سرانجام به تصويب همه گروها و کشورها رسيد . و از سال 1911 رسما 8 مارچ"/ روز جهاني زن \"لقب گرفت . نخستين 8 مارچ در اروپا و آمريکا و روسيه توسط زنان در محيط هاي کار و سالون هاي عمومي و حتي در منازل برگزار شد . همه ساله مراسمي در سراسر دنيا چه بطور علني و حتي غير علني برگزار مي شود . اين يادبود به ويژه از دهه 1960 که موج دوم جنبش هاي فمنيستي آغاز شد با شور بيشتري برگزار مي شود . سهم زنان در تصميم گيريهاي بين المللي تا چه اندازه است؟ عليرغم آنكه نيمي از جمعيت جهان از زنان تشكيل شده است، اما تا چه اندازه مصالح آنان در تصميم گيري هاي جهاني ديده شده است؟ آيا آنچه در غرب به عنوان شاخص هاي مربوط به پيشرفت زنان معرفي و تاكيد مي شود، تنها حضور صوري تعداد معيني از زنان در مناصب وزارتي و مجالس قانونگذاري نيست؟ اگر بخواهيم حضور سياسي زنان در سطح بين المللي را مترادف با حضور در قدرت سياسي جوامع بدانيم، بگونه اي كه روند توليد، توزيع و مصرف در آن جريان داشته باشد، مي توان1-: بخش مولد قدرت بودن و اختيارداشتن را ، بعد تصميم سازي. 2- عرصه توزيع قدرت و اختيارات را ، بعد تصميم گيري . 3- عرصه مصرف يا بهره وري از قدرت را بعد اجرايي محسوب نمود.
اگر اين طبقه بندي را با طبقه بندي شوراي اقتصادي - اجتماعي سازمان ملل متحد طبق قطعنامه ۴/۱۹۹۰ انطباق دهيم درصد بسيار اندكي از اين سهم، آن هم بيشتر در بخش مصرف و سطوح اجرايي در مصادر سياسي، سهم زنان است. اين دستورالعمل بين المللي سطوح عالي حضور سياسي زنان را در چهار بخش تعريف كرده است:سطح اول:رتبه وزارتي، وزيران خارجه، رؤساي بانكهاي مركزي و دفاتر رياست جمهوري ونخست وزيري سطح دوم:بطور كلي كفيل و معاونان وزير سطح سوم: منشي هاي دائم در كشورهاي مشترك المنافع سطح چهارم:در سير نزولي سلسله مراتب، به علت تعداد فزاينده سطوح مياني سمت هاي معاونت، دبيري و مديرمسئول حوزه هاي فني و اداري را دربرمي گيرد. حال با تطبيق طبقه بندي فوق با مفاهيم تصميم سازي و تصميم گيري و اجرايي، آنچه امروز در مورد حضور زنان در ابعاد سياسي در جهان اتفاق افتاده، چگونه است؟ از ۱۸۰ كشور فقط ۱۳مورد به رياست زنان اداره مي شود كه شامل دو كشور در اروپا (ايرلند و فنلاند) و بقيه در كشورهاي به اصطلاح جهان سوم آسيايي و آفريقايي هستند و ريشه آن را مي توان در نوع نگاه اين ملل به زن و جايگاه او دانست. در سيستم اداري سازمان ملل زنان تنها ۹% مديريتهای مياني را عهده دار هستند. بنظر مي رسد، حضور سياسي زنان در بخشهاي تصميم ساز به نوعي ناديده گرفته شده و بيشتر جايگاه اين قشر در سطوح اجرايي و بعضا تصميم گيري لحاظ شده است. مي توان اين گمانه را طرح نمود كه حضور زنان در برخي مشاغل براي حكومت ها و سعي جوامع بين المللي در استخراج دستورالعمل هاي كاربردي، براي تعريف هويت سياسي زنان در تمامي كشورهاي جهان از اهميت ويژه اي برخوردار است و به شكلي يكسان در تمامي كشورهاي جهان بعنوان يك نياز اساسي و بدون درنظرگرفتن تفاوت هاي فرهنگي، سياسي و اقتصادي جوامع مطرح شده است. اين مسئله حاكي از آن است كه جهاني سازي نيا زمند ابزارهايي است كه در صورت لزوم بتواند در بحرانهاي اجتماعي، قواعد و معادلات بازيهاي سياسي را با وجود اين قشر عظيم دستكاري نمايد و موجب تحقير و يا تجليل از ملل، گروهها و حكومتهاي خاصي شود.
لذا پس از مدتي زن، ابزار انگيزش براي مصرف هرچه بيشتر در جامعه شده و براي او اقتدار اجتماعي و هويت سياسي در شكل عيني و حقيقي مفهومي نخواهد داشت. سيستم سرمايه داري از حضور غيرمقنن زنان در جهت تحرك سياسي، فرهنگي و اقتصادي، استفاده نموده است . در پايان سئوالات اساسي كه مي تواند محورهاي پژوهشي و تحقيقاتي در اين حوزه مد نظر باشد و نتايج آن در برنامه ريزيهاي ملي، منطقه اي و جهاني در موضوع حضور سياسي زنان مورد استفاده قرار گيرد شامل: آيا حضور زنان بر كرسي مراكزي چون شوراي امنيت اختيارات و ملاحظاتي كه نسبت به منافع زنان و كودكان جهان مي توانند داشته باشند، مانع بروز بسياري از جنگها نخواهد شد؟ آيا حضور اين قشر تنها در سطوح خدماتي و اجرايي - در كشورهاي به اصطلاح توسعه يافته - براي احقاق حقوق آنان در موضوعات سياسي و اجتماعي كافي است؟ آيا اگر زنان بجاي حضور در سطح ساختارها بعنوان مصرف كننده، چه در موضوعات سياسي، چه فكري و چه اقتصادي، در سطح توليد در ابعاد تصميمات سياسي، فرهنگي و اقتصادي حضور داشته باشند، نحوه مديريت در كشورها دگرگون نخواهد شد؟ خواه ناخواه پس از مدتي اقتدار اجتماعي و هويت سياسي به شكل عيني و حقيقي جاي خود را به توسعه طلبي در مصرف و تنوع مي دهد.در آن هنگام است كه تعريف صحيح از جايگاه عملي زنان، توانايي نظام اجتماعي را در پياده سازي سيستم هاي برگزيده اجتماعي اعم از (سياسي، فرهنگي و اقتصادي) افزايش خواهد داد و اصول ارزشي در پيوند با وضعيت اجتماعي در قالب يك دستگاه نظام مند تعريف شده و در چنين چارچوبي است كه شعار مشاركت سياسي زنان در جامعه و حتي براي زنان جهان معنا پيدا خواهد كرد و وجوه اشتراك، اختلاف و امتياز زن در جامعه معين خواهد شد. متاسفانه در آنجا به حقيقت وحشتناكى برمى‏خوريم.معلوم مى‏شود زن اروپايى براى آزادى و حق مالكيت‏خود،از ماشين بايد تشكر كند نه از آدم،و در مقابل چرخهاى عظيم ماشين بايد سر تعظيم فرود آورد نه در مقابل مردان اروپايى.آزمندى و حرص صاحبان كارخانه بود كه براى اينكه سود بيشترى ببرند و مزد كمترى بدهند قانون استقلال اقتصادى را در مجلس انگلستان گذراند. ويل دورانت مى‏گويد: «اين واژگونى سريع عادات و رسوم محترم و قديمتر از تاريخ مسيحيت را چگونه تعليل كنيم؟علت عمومى اين تغيير،فراوانى و تعدد ماشين آلات است.«آزادى‏» زن از عوارض انقلاب صنعتى است... يك قرن پيش در انگلستان كار پيدا كردن بر مردان دشوار گشت.اما اعلانها از آنان مى‏خواست كه زنان و كودكان خود را به كارخانه‏ها بفرستند.كارفرمايان بايد در انديشه سود و سهام خود باشند و نبايد خاطر خود را با اخلاق و رسوم حكومتها آشفته سازند.كسانى كه ناآگاه بر«خانه براندازى‏»توطئه كردند كارخانه‏داران وطن دوست قرن نوزدهم انگلستان بودند. نخستين قدم براى آزادى مادران بزرگ ما قانون 1882 بود.به موجب اين قانون، زنان بريتانياى كبير از آن پس از امتياز بى‏سابقه‏اى برخوردار مى‏شدند و آن اينكه پولى را كه به دست مى‏آوردند حق داشتند براى خود نگه دارند.اين قانون اخلاقى عالى و مسيحى را كارخانه‏داران مجلس عوام وضع كردند تا بتوانند زنان انگلستان را به كارخانه‏ها بكشانند.از آن سال تا به امسال سودجويى مقاومت ناپذيرى آنان را از بندگى و جان كندن در خانه رهانيده،گرفتار بندگى و جان كندن در مغازه و كارخانه كرده است.» چنانكه ملاحظه مى‏فرماييد سرمايه‏داران و كارخانه‏داران انگلستان بودند كه به خاطر منافع مادى اين قدم را به نفع زن برداشتند.
March 6th, 2005


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
گزیده مقالات